دیدن عكست تمام سهم من است از

سلام عشقم خوبی؟مرسی از اینکه اومدی دیدنم عشقم قول بده زود به زود بیای دیدنم باشه..

وایسا ببینم چرا چشمات خیشه نکنه گریه کردی؟؟تو چند وقتی که باهم بودیم گریتو ندیدم عشقم ..

نکنه دلت واسه من تنگ شه؟راستش منم دلم برات خیلی تنگ شده چرا داری گریه می کنی؟بس کن دیگه..

اگه واسه کم محلی هات اگه واسه بدحرف زدنات اگه واسه بی مرامی هات داری گریه می کنی گریه نکن..

من قبل از مرگ بخشیدمت ولی هرچی زنگ زدم گوشیتو جواب نمی دادی وبعدم خاموشش کردی..

راستی سنگ قبرم قشنگه؟؟دستت رو بکش روی سنگ برم تا اروم شم عشقم ...

حامد من خیلی وقته شبافکرم اینه اگه من یه روزی بمیرم میای پیشم میزاری تو قبرم صداتو بشنوم...

حامد؟؟؟



نظرات شما عزیزان:

فاطمه
ساعت18:19---13 شهريور 1393
چرا دروغ؟دلم براش تنگ شده!دلم میسوزه اما چشمام نمی باره!

فاطمه
ساعت15:11---13 شهريور 1393
خیلی دوست دارم کمکت کنم.گریه نکن عزیزم.اما اگه نتونی اعتراف کنی پشیمون میشی
دوستام میگن وابستگیه سنتیه.نمیدونم خودمم چی بود سعی دارم عادت کنم به نداشتنش به نبودنش!قربونه دلت برم خیلی سخته!میدونم!اما غرور همیشه هم خوب نیست!یه مدت بهش بی محلی کن .اصلا بهش سلام نده نگاش نکن.به نظرم موثره!اگه دوستت داشته باشه پریشون میشه!


فاطمه
ساعت12:57---13 شهريور 1393
چرا بودنت جورنمیشود من که تمام پازلهای تنهاییم را درست چیده ام..
نفهمیدم کی دل دادم!شیش سالم بود...؟پنج سالم بود؟فقط میدونم عروس بازیهاش بودم.منم زود بزرگ شدم شاید همش یه وابستگی بود اما من همون دخترک نه ساله ای بودم که دلش برات تنگ میشد
همون دخترک دوازده ساله ای که مامانش دعواش میکرد که چرا ازت نگاه نمیگیره
همونی که همیشه کنارت بود بهت فکر میکرد اما چند وقت پیش بهش گفتی دوست صمیمیش رو دوست داری همونی که دوست صمیمیش بهش اعتراف کرد عاشقت شده
اما نفهمیدی این منم یه احساسایی داره!نفهمیدی نباید جلو من از احساست به اون نباید بگی!نباید....!
تو و داداشم همکلاسی بودین خیلی میومدی خونمون.خیلی پسر عمه جان!اما هیچوقت نفهمیدی وقتی تو اوج لجبازی و غرور هوات رو داشتم یعنی چی؟!خسته شدم به خدا!
نیلوفرگلی حرفات برا من تکرار چند روز پیشا بودش.بازپخش اشکام!اما دیگه همچین اشتباهی نمیکنم!قربونت برم تا دیر نشده یا بهش بگو یا بکش کنار.قشنگ میدونم چقد سخته!اما نذار دیر بشه!یه وقتایی هنوز دلم میخواد صدام بزنه با هم فیلم ببینیم.دلم میخواد بازم کنارش قدم بزنم
اما دلم بیجا میکنه!
من مثل یه دوست یه خواهر براش بودم اما خواهرش نبودم!
به نظر من حامد هم تو رو دوست داره!اما اونم مشکل تو رو داره!مغروره!رفتارایه ضد ونقیضش ادمو گیج میکنه اما عاشقه به نظرم!براش موقعیت ایجاد کن که اعتراف کنه یا غرورت رو بریز و اعتماد کن که نمیشکندت!
پاسخ:الان که اینو نوشتی اشکام داره پاییین میادباورکن هیچ راهی نیست که بتونم بگم بهش منم از5یا6سالگی دوسش داشتم دارم نابود میشم ولی هیچکس منونمیفهمه خوشحال میشم کمکم کنی...


دخترک روستایی
ساعت5:06---2 خرداد 1393
نیلوووووووو
این چه پستیه که گذاشتی
دلم گرفت


فرار
ساعت13:32---29 ارديبهشت 1393
خدانکنه

رضا
ساعت16:45---11 ارديبهشت 1393
ایشالله به عشقت برسی آجی

مائده
ساعت16:04---11 ارديبهشت 1393
قلم در دستانم به سختی می نویسد





او هم نمی تواند دوری را تحمل کند...





دلتنگت هستم ....





و این خط غریب ...





و این چشمان خسته ...





و این دست های منتظر ...





عجیب بیقراری می كنند .....






لینکت کردم آجی منو بلینک


aida
ساعت20:53---31 فروردين 1393
سلام
وبلاگ قشنگی داری
اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 29 فروردين 1393 ا 21:3 نويسنده : نیلوفر ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.